مادرم دوست داشت طلبه شوم. خودم هم همینطور. سادگی و سادهزیستی زندگی طلبهها ذهنم را در کودکی و نوجوانی پر کردهبود، اما از طرفی عاشق هنر و تئاتر هم بودم.
دودلی و تردید بین انتخاب این دو راه، آنقدر نبود که علاقهام را به هنر کمرنگ کند. من میتوانستم طلبهای را در قالب هنرمند پیش چشم مخاطب بگذارم. تنها یک مسیر پیش رویم بود؛ انتخاب شغل فیلمسازی و قدم گذاشتن در مسیری که روزبهروز بیشتر از قبل مرا سرگرم و دلگرم خود میکرد.
اینها گفتههای صادق داوریفر، جوان مستندساز پایتختنشینی است که از طلاب راهی تهران شده، اما پدر و مادرش هنوز ساکن این محله هستند. او از متن یک زندگی سنتی و مذهبی پا به حوزه فیلمسازی گذاشتهاست. صادق داوریفر متولد ۱۳۵۸، متأهل و دارای ۲ فرزند است که هر چندوقت یکبار به بهانه دیدار پدر و مادر، راهی مشهد میشود.
برای او طلاب کنونی با محلهای که در کودکی تجربه کردهاست، تفاوت دارد و او این را نمیپسندد. اینها را داشتهباشید و برای چند لحظه گفتوگوی ما را با او در یک روز شلوغ کاری مرور کنید.
بعد از فارغ تحصیلی قرار بود وارد حوزه شوم. مادرم به تصمیم من ابراز علاقه میکرد، پدرم هم گرچه به رو نمیآورد، اما طالب طلبگی من بود. دیپلم که گرفتم، مطمئن شدم هر کاری جز هنر ناخوشایند است و این تنها راهی است که به من آرامش میدهد.
از سال ۷۵ فعالیت هنریام شروع شد و سال ۸۱ وارد رادیو شدم. آن سالها فعالیتهای رادیو خیلی گسترده و زیاد بود و من حوزه اجتماعی را انتخاب کردم.
به گمانم سال ۹۰ بود که فیلمسازی در تلویزیون را تجربه کردم و حالا وقتش بود به آنچه از کودکی آرزوی خودم و خانوادهام بود، برسم؛ فیلمسازی در زمینه طلاب، آن هم در روزگاری که باورها نسبت به این قشر خیلی مثبت نیست.
من فرزند طلبه هستم و در خانوادهای مقید و مذهبی بزرگ شدهام و بعد از سالها تجربه کارکردن در صداوسیما میتوانم به یقین بگویم که در بین روحانیون استثنائاتی هست، اما زندگی این گروه نیز مانند همه آدمها با سختیها و فراز و نشیبهایی گره خوردهاست.
عاشق فیلمسازی بودم، اما در این وادی سراغ مستندسازی رفتم. دلیلش هم این بود که فرد مستندساز مجبور است بر خلاف فیلمسازهایی که بیشتر با قوه خیال کار میکنند، با پژوهش و تحقیق پیش برود. اصلا ریشه مستندسازی در تحقیق و پژوهش است.
باید از زندگی خودم شروع میکردم. پدرم بهترین گزینه بود. فیلم «فیه ما فیه» که جایزه فیلم فجر و سینماحقیقت سال ۹۴ را به خود اختصاص داد، زندگی یک روز پدرم از نماز صبح تا وقت خوابش را به تصویر میکشید و میتوانست درون زندگی یک روحانی را در قاب سینما نشان دهد.
اینکه چطور به مسجد میرود، با همسرش با چه ادبیاتی حرف میزند، نگاهش به فرزندانش چطور است و چگونگی نحوه رفتارش با همسایهها را به تصویر کشیدم تا نشان دهم زندگی یک طلبه آنچنان که برخی تصور میکنند، پیچیده نیست.
غالب آنها در اتفاقات روزمره و زندگی روزمرگی، سختی و آشفتگیهای زندگی دیگران را دارد.
بعد از آن رفتم سراغ چهرههای سرشناسی که میدانستم مردم به دانستن پشت پرده زندگی آنها علاقهمند هستند. کارم را با تحقیق در زمینه طلاب شروع کردم؛ محسن قرائتی بهترین گزینه بود.
از حاج آقا خواستم بدون توجه به حضور دوربین، به همان روال همیشگیاش زندگی کند. چندین ماه روی تهیه یک فیلم وقت گذاشتم. در زمان تهیه آن، بارها پیش آمدهبود که حاج آقا با دست غذا میخورد یا در لحظههای شتاب یادش میرفت پاشنه کفشش خوابیدهاست و من فیلم گرفتهبودم.
دوست داشتم دیگران بفهمند زندگی کسانی که فکر میکنند متمایز و متفاوت از زندگی ماست، فرق چندانی ندارد. تهیه این مستند ۲ سال زمان برد و بعد اجازه اکران پیدا نکرد. خیلیها معتقد بودند این فیلم بنابر دلایلی نباید پخش شود و نشد. البته چندماه قبل شبکههای ۳ و ۵ یک ربع از فیلم را پخش کردند.
بعدها رفتم سراغ گزینههای دیگر؛ چهرههای سیاسی برای مردم جذابتر بود. ۵ سال گذشتهبود که تلاش کردم زندگی آیتا.. جنتی را به تصویر بکشم. ایشان هم درخواستم را قبول کردند و فیلم هم تهیه شد.
البته جلوی پخش آن را هم گرفتند. بعد از این جریان حس کردم باید رشتههای متفاوت فیلمسازی را تجربه کنم و وارد حوزه اجتماعی شدم و فعالیت در زمینه آسیبهای اجتماعی مانند طلاق و دیگر معضلات را شروع کردم و هنوز هم در این زمینه فعال هستم.
زندگی آیتا.. جنتی را با اجازه خودشان به تصویر کشیدم و فیلم هم تهیه شد، اما جلوی پخش آن را گرفتند
فضای فرهنگی شهر، دست و پای من طالب هنر را بسته بود و بهترین گریز، رفتن به سمتی بود که بهتر میتوانستم فعالیت کنم. نمیگویم مشهد بد است، اما فضای پایتخت برای رشد هنری مناسبتر است.
طلاب امروز با وقتی که آن را ترک کردم، فرق کردهاست. نمیدانم اشکالی ندارد بگویم یا نه، اما محله طلاب حالا، محله زندگی من در دوران کودکی نیست. من همان محله گذشته را دوست دارم.
محلهای آرام و بدون آشفتگی شهری. شاید برای شما که ساکن این محله هستید، عادی باشد، اما من هربار به محل زندگی کودکیام میآیم، انگار وارد سرزمین عجیب و غریبی شدهام.
چهره آشفته خانهها و ساختمانهای بی در و پیکر عذابم میدهد. من همان محله آرام و بافت دلنشین و دلچسب کودکیام را دوست دارم، نه کوچهها و خیابانهایی که آشفتگی در آنها موج میزند.
چند مستند درباره زندگی طلاب و روحانیون ساختهام، اما اکنون فکر میکنم دیگر تلاش در این حوزه بس است. به نظرم بهتر است زمینههای دیگر را هم تجربه کنم.
مهمترین تفاوت مستندسازی با فیلمسازی عادی یا همان کار سینمایی و تلویزیونی، واقعیتگرایی بیشتر حوزه مستند است. البته مستندسازی نیازمند تحقیق و پژوهش است. مستندسازی بینش و دانش فیلمساز را بیشتر میکند. من درست به همین خاطر این حوزه را خیلی دوست دارم.
به عنوان فردی که در خانه یک طلبه بزرگ شده و چندین کار مستند درباره زندگی این قشر تهیه کردهاست، از مردم میخواهم که به روحانیت اعتماد کنند.
* این گزارش یکشنبه ۷ بهمن سال ۱۳۹۷ در شماره ۳۲۷ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.